محل تبلیغات شما

امروز    چهارشنبه   نیست اما نوشته مال روز چهارشنبه است ، امروز پنج شنبه س و من از احوال دیروز مینویسم ، دیروز یه روز عجیب بود . عجیب شروع شد تو ی مترو جهاد و تو مسیر دکتر .،  سوختن کارت و دردسر های بعدش بی حالی شدید اون روز من بعدش بانک برم و انتخاب واحد یکی از دوستام و برخورد بد آموزش دانشکده . اینا چیزی نیس . گذشت اما بی حالی من نگذشت از لب نزدن به غذا نبود از چیز دیگه بود چیزی که  از بچگی همراه م بود چیزی که نابودم میکرد و رهاش نمیکردم  انقدر درگیرش شده بودم که خیلی چیزارو تو راهش از دست دادم ، داشتم عزیزترین چیز زندگییم رو هم از دست میدادم .

حواستون به عزیز ترین چیزای زندگیتون باشه با ارزش تر از همه چی ن . پول ، خونه ، ماشین،تفریح، شغل خوب،دانشگاه،مدرک، خانواده ،رفیق و. مهم تر از همه اینها کسی عه که هست تو قلب تون .

قلب من پر از او شد و نبودنش درد بزرگ

آهنگ حوالی پاییز . حرف دله

سرت تو کار خودته با عشق کاری نداری

اما همین که میرسه راه فراری نداری شهر من اونجاایی که عطر تو رو داره هواش

عشق عه فقط قبله من چشای تو قبله نماش

راستش داستان از اینجا شروع شد که اومدی من که حواسم پی زندگی م بود ، از عشق هیچی نمیدونستم .اومدی راه فرار که هیچ همه فرضیه ها ی دل به هم ریخت.  این دلی که به هیچ صراط ی مستقیم نبود عاشق شد

یه دنیا حرفای دلو با یک نگاه بهم زدی   از هر دیاری که اومدی زبون عشقو بلدی

 جریانش اینکه نمیتونی مقاومت کنی حتی اگه محکم ترین آدمه زمین باشی جلوش باید زانو بزنی این خاصیت عشقه که تا زمینت نزنتت لذتش رو حس نمیکنی

من که یکسال طول کشید تا به اینجا برسم خیلی مقاومت کردم در مقابل ش نمیشه عشق با غرور همخونی نداره ، یکی این وسط باید کنار بره چهارشنبه اینو باهمه وجودم حس کردم چیزایی بین من و مهیار گذشت که اصلا قشنگ نبود از نگاه رهگذر های خیابون

چیزی بینمون گذشت که به اینجا رسید ،  از لاوگاردن شروع شد به ولیعصر کشید (که ای کاش همان ولیعهد مانده بود که عهدمون سست نشه ) تا ایتالیا رفت و به طالقانی وصل شدیم اما امان از وصال . در وصال حرف و رفتارمون هیچ شباهتی به نام خیابان نداشت نه  نه در این طهران هیچ چیزش اصیل نیست .

حتی نام خیابان بگذریم این شد که به کارگر رسیدیم مهربان تر شدیم  

در داروخانه دانشگاه قرار بر چیز دیگری بود اما چیزی خرید که تصور ش هم نمیتونین بکنین

 راستش تو همون داروخونه با ایما واشاره با هم حرف زدیم خندمو درآورد این شد که دیدم چ قدر مهربونه چ قدر میتونه بهترین مرد دنیا باشه چجوری میشه دوسش نداشت

نمیشه

حرف زد و شنیدم این بار

گفت غرورت قشنگ نیست راست میگفت حرفاشو شنیدم  به دلم میشست مثل بارون رو شیشه نرم و آروم

همه حرف من اینکه غرورم کنار گذاشته بشه بهتره دنیا قشنگ تره  به خدا غرور خوب نیس

همه چی آدمو میگیره من مونده بودم بین دوتا دنیا ممکن بود از دستش بدم . بین بود و نبودش یه مرز کوچیک بود دیروز یه دنیا ی ترسناک شده بود ، جلوی چشمام هم نمیدیدم فقط گریه میکردم

حال خراب من باعثش یه غرور لعنتی بود

میخوام کنارش بذارم

حالا دیگه حال دیشب من آرامش عجیبی داشت، توی خوابگاه برق رو خاموش کردم روی زمین دراز کشیدم ، یه آهنگ شد تمام حرف دلم 

 

طاهر قریشی . محبوبه زیبا

رستن از دامت نتوانم محبوبه زیبا طاقت هجرت نتوانم محبوبه زیبا  

رحمی کن آخر ای بی وفا محبوبه زیبا.

 

 

آتیش غرور م باید خاموش میشد.

 روز چهارشنبه 97/11/10ساعت 8

آروم شدم

 اما امروز پنج شنبه 97/11/11

 

 

 

چهارشنبه غریب تهران

، ,  ,تو ,حرف ,یه ,رو ,شروع شد ,محبوبه زیبا ,    ,شد که ,که به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوستانه ها